مه ربانی تا کـی...؟ بگذار سخت باشم و سرد باران که بارید...چتر بگیرم و چکمه خورشید که تابید...پنجره ببندم و تاریک اشـک که آمد...دستمالی بر دارم و خشک او که رفت...نیش خندی بزنم و سوت ...
کوچولوی من این وبلاگو برای تو ساختم تا همش ار تو بنویسم. از دلتنگی هام برای تو نمی نویسم چون شاید بزرگ بشی و اونا رو بخونی و ناراحت بشی.فعلا که نیومدی پیشم از عشق بی اندازه من و پدرت میگم تا بدونی تو ثمره چه عشق بزرگ و مقدسی هستی. زود بیا پیشمون و به زندگیمون روح ببخش. دوستت دارم. ...