آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
رایبدرایبد، تا این لحظه: 5 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

عاشقانه مادرانه

توکل ...

توکل یعنی اجازه دادن به خداوند   که خودش تصمیم بگیرد!   ت و فقط بخواه و آرزو کن   اما پیشاپیش شاد باش!   و ایمان داشته باش که رویاهایت   هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!     پیشاپیش شاد باش و شکر گذار   چرا که خداوند نه به قدر رویاها   بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!     خوشبختی     اگر سرت را روی سینه ام بگذاری…     هیچ صدایی نخواهی شنید.. قلب من طاقت این همه خوشبختی رو نداره…   &...
26 بهمن 1391

خدایا دلتنگتم...

يوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما بخاطر خدا و به اميد او حتي به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش بازشد... "اگر تمام درهاي دنيا هم برويت بسته شدند دنبال درهاي بسته بدو چون خداي تو و يوسف يكيست"     خدایا دلتنگتم   دلتنگم، مثل مادر بي سوادي که دلش هواي بچه اش را کرده ولي بلد نيست شماره اش را بگيره   ...
27 آذر 1391

خدایا تو را ...

          خدایا تو را... خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...... تو را وفادار دیدم و هرکجا که رفتم بازگشتم..... ... تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظات به سراغت آمدم تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟ ...
27 آذر 1391

شاید فراموشت کنم...

  وقتی که دنیا دود شد   شاید فراموشت کنم   کاشانه ام نابـــــود شد   شاید فراموشت کنم   آسان ز دستم داده ای   باشد به این هم راضیم   وقتی که اشکم رود شد   شاید فراموشت کنم   هرگز زدستت این چنین   سیلی به احساسم نخورد   باشد بزن بد تر بزن   اما به دســـــــــتانت قسم   وقتی که تارم پود شد   شاید فراموشت کنم       ...
18 مهر 1391

خدایا نگذار تو را گم کنم........

در هیاهوی زندگی در میان فریاد های غمگین                                  کسی صدای مرا نشنید من گمشده ام              من در میان فریاد سایه ها گمشده ام و فریاد می زنم و فریاد میزنم                        وکسی جز تو صدای مرا نمی شنود وکسی جز تو فریاد های مرا نمی شنود و آنگاه می شنوم و احساس می ک...
12 مهر 1391

منتظرت بودم....

شب به گلستان تنها منتظرت بودم                  بادة ناکامی در هجر تو پیمودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم آن شب جان‌فرسا من بی‌تو نیاسودم     وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه     ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه غمها به سرآمد ، زنگ غم دوران ، از دل بزدودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم پیش گلها ، شاد و شیدا ، می‌خرامید آن قامت موزونت فتنة دوران دیدة تو ، از دل و جان ، من شده مفتونت درآن عشق و جنون ، مفتون تو بودم         &...
12 مهر 1391
1