خاطرات دخترم ...
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم مامانم را برای چند ماه اجاره کردم……..البته به محض تمام شدن مهلت ،صاحب خونه مرا بیرون می اندازه و تمام وسایلم را هم می ذاره توی کوچه! هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس ۹ ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود من به جای رحم مادرم در جایی از بدن پدرم زندگی می کردم چه اتفاقاتی می افتاد: - احتمالا در همان هفته های اول حوصلش سر می رفت و سزاری...