سالگرد عقد مامان و بابام
سلام دختر قشنگمممممممممممممممممم
امروز 7 دی هفتمین سالگرد عقد من و بابا بود.و البته دقیقا تو همین روز سال پیش خدا شما رو به من هدیه داد.هم هفت سال پیش قشنگ بود و هم پارسال که تو اومدی تو دلم عزیزم دوستت دارم چون با اون قدم های کوچولوت به زندگی روح تازه ای بخشیدی.به این خاطر امروز رو سه تایی با هم جشن گرفتیم و باز هم کیک و دست و هوووووووورا.
ادامه مطلب رو از دست ندین...
عزیزم دیروز هم واکسن 4 ماهگیتو زدیم خدا رو شکر که اذیت نشدی عزیزم البته موقع زدن واکسن خیلی گریه کردی که دیگه نزاشتی من لباستو تنت کنم اما بعدش اومدیم خونه و شما کلی با اسباب بازی هات بازی کردی.
پرنسس کوچولوی من وزن گیری شما خوبه و طبق منحنی رشد پیش میره و البته همینطور مورچه ای و ریز ریز و این به خاطر اینه که تنبلی و زیاد شیر نمیخوری ولی بازم خدا رو شکر میکنم که با همین 5 دقیقه شیر خوردنت وزن گرفتی.دکترت همیشه میگه بهش شیر کمکی هم بده اما شما اصلا لب به شیر خشک نمیزنی و کلی جیغ داد میکنی من هم دوست ندارم ناراحتی شما رو ببینم پس فقط شیر مامانتو میخوری که البته کار خوبی میکنی عزیزم.من و بابا حمید همیشه بهترین ها رو برای شما میخواهیم.
جدیدا یه عکس ازت انداختم که فهمیدم واقعا شبیه باباتی با اون چشم های متعجبت عاشقتمممممممممممممممممم