خاطرات دخترم ...
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم مامانم را برای چند ماه اجاره کردم……..البته به محض تمام شدن مهلت ،صاحب خونه مرا بیرون می اندازه و تمام وسایلم را هم می ذاره توی کوچه!
هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس ۹ ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود من به جای رحم مادرم در جایی از بدن پدرم زندگی می کردم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته های اول حوصلش سر می رفت و سزارین می کرد !!!
- کشوی میزش را از طریق هل دادن با شکمش می بست !!!
- اگر ویار می کرد باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
- به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفت و احتمالا در اداره وضع حمل می کرد!!!
- اگر بچه توی شکمش لگد می زد ،فورا توی سرش می زد تا ادب بشه!!!
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هام پخش بشه چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم
امروز همش می خواستم برم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور بشم
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایله.مامان جون،نمی شه به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شم…..
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است….
مامان جون اینجا یه کم عجیب غریبه اما در کل جای خوبیه و بهشتیه که خدا برام درست کرده تورو خدا ناراحت نشو اگر زیاد اذیتت میکنم لگد میزنم که البته نمیدونم به کجات میخوره دردت میاد یا نه و یا اینکه تند تند تکون میخورم به موقعش میام بیرون و حسابی از خجالتت در میام.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی