آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
رایبدرایبد، تا این لحظه: 5 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

عاشقانه مادرانه

جشن یک سالگی آرنیکا جووووووووووون

  تولدت مبارک عزیزم امیدوارم همیشه تندرست و خندون باشی به همراه مامان و بابای مهربونی که تو رو بیشتر از همه ی دنیا دوست دارند. عسل مامان شما یک ساله شدی و دیگه خیلی چیزها رو میفهمی خیلی باهوش و زبل هستی.یک سال و دو روزت که شد خودت بدون اینکه کمک بگیری برای اولین بار وایستادی.یه اتفاق مهم دیگه که خیلی وقته منتظرش بودیم دندونای سفیدت بود.اولین مروارید سفید شما از فک بالا نیش زد عزیزم و اون روز دقیقا یک سال و سه روزت بود. تولدت را امسال با خانواده بابا و مامان جشن گرفتیم . اینم عکسای تولدت که البته خیلی خوب نشده به نظرم چون شلوغ بود و سر و صدا شما هم کم حوصله شده بودی. &nbs...
6 شهريور 1393

یازده ماهگیت مبارک عسل مامان

یازده ماهگی عسل مامان آرنیکای قشنگم یازده ماهگیت مبارک باشه چشم رو هم بزاریم یک ساله شدی.دختر قشنگم این ماه خیلی شیطونی کردی و چهاردست و پا به هر جا که خواستی سرک کشیدی.ماشالله خیلی زبل و تند و تیز میری هر جا که دوست داری دیگه راحت دیوارو میگیری و بلند میشی. بیست و چهارم تیر وقتی که دقیقا ده ماه و بیست و دو روزت بود گفتی ماما اونقدر قشنگ میگی ماما که میخوام قووووووورتت بدم.دست زدن و بای بای و بوس دادن رو هم که خوب بلدی .یه کار جدید که این ماه یاد گرفتی این بود که هر چی دم دستت باشه میزاری کنار گوشت و بلند میگی ا ا ا یعنی الوووو   یازده ماهگی عسل مامان آرنیکای قشنگم یازده ماهگیت م...
2 مرداد 1393

ده ماهگی دختر شیرینمممممممممم

ده ماهه شدی پرنسس مامان هر روز شیرین تر از دیرووووووووووووووووووووووووووووز     ادامه مطلب یادتون نره سلاممممممممممممممممممم عشقممممممممممممممممممممممم   ده ماهه شدی مبارک باشه خیلی شیطونی اصلا نمیزاری من به کارام برسم وقت ندارم حتی بیام وبلاگتو آپلود کنم. درست دو روز از ده ماهه شدنت که گذشت یاد گرفتی چهار دست و پا بری البته تو این ماه خیلی تلاش کردی و بعد از سینه خیز رفتن بالاخره این جوری به کنجکاوی هات ادامه دادی .از غذا خوردنت چی بگم تو هم هر چیزی رو دوست نداری تمایل زیادی به خوردن غذاهای ما نشون میدی مخصوصا عاشق کباب تابه ای و کباب برگ هستی متاسفانه چای شیرین هم دوست داری و...
2 تير 1393

9 ماهگیه ملوس ترین دختر دنیا...

برای دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب سلام دختر قشنگم نه ماه از با تو بودن گذشت و شما نه ماهه شدی.هر روز بامزه تر میشی و دیگه اونقدر وقت منو پر کردی که فرصت هیچ کار ندارم.از صبح که بیدار میشم همش فکر شما و غذاها و خوراکی های شما هستم تا شب.خدا رو شکر که غذاهاتو دوست داری و میخوری البته گاهی بدقلقی میکنی اما خیلی کم. یک مدت هم اعتصاب کردی غذاهاتو نمیخوردی که فهمیدم دنبال تنوع هستی و خدا رو شکر الان غذاهای متنوعت رو می خوری.تقریبا دارم همه چیز بهت میدم و تو هم خیلی خیلی مشتاق مزه ها و غذاهای جدید هستی هر وقت بهت یه مزه جدید پیشنهاد میدم آروم آروم اونو تو دهنت مزه میکنی و به بالا نگاه میکنی و فکر میکنی که خوشمزه هست یا ن...
2 خرداد 1393

هشت ماهگی آرنیکاجوووووووووووووون

سلام به یکی یدونه مامان عشق من هشت ماه از با تو بودن میگذره خیلی وقت ها بهت نگاه میکنم و فکر میکنم که این که تو پیشمی خیاله یا واقعیته.عزیزم روزها خیلی تند تند میگذره و تو بزرگ تر بامزه تر و شیرین تر میشی.   بقیه عکسها رو تو ادامه مطلب ببینید.   سلام به یکی یدونه مامان عشق من هشت ماه از با تو بودن میگذره خیلی وقت ها بهت نگاه میکنم و فکر میکنم که این که تو پیشمی خیاله یا واقعیته.عزیزم روزها خیلی تند تند میگذره و تو بزرگ تر بامزه تر و شیرین تر میشی. این ماه هم کارای جدید یاد گرفتی مثلا خیلی دوست داری با اسباب بازی هات سر و صدا تولید کنی کاغذ پاره میکنی برات که آهنگ میزارم تو هم میخونی و دس...
3 ارديبهشت 1393

روز مادر و اولین دس دسی آرنیکا...

                دیشب آرنیکا بغل باباش بود و من داشتم فكر ميكردم كه جند وقته يه دل سير نخوابيدم...   چند وقته حتی نمیتونم با آرامش یه دوش بگیرم ....   برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید...                        دیشب آرنیکا بغل باباش بود و من داشتم فكر ميكردم كه جند وقته يه دل سير نخوابيدم... چند وقتی حسابی بیرون نرفتم که با ارامش خريد کنم چند وقته هول هولكي مي...
30 فروردين 1393

اولین نوروز آرنیکا جون...

سلام به قشنگ ترین دختر دنیا   اولین عید نوروزت مبارک باشه آرنیکای عزیزم مامان تنبلت بالاخره اومد و وبلاگتو آپلود کرد. عزیزم ماشالله شما اونقدر شیطون و جیگر شدی که برای مامانت یه دقیقه هم وقت نمیزاری تا بیاد حتی برای تو بنویسه! و البته که هم عید بود و هم مسافرت بودیم و در نتیجه یه کم دیر اومدم برات بنویسم. امسال عید رو خیلی دوست داشتم چون شما همش بغلم بودی و من کلی کیف کردم. عزیزم تو هر روز بامزه تر میشی و البته شیرین تر و خیلی خواستنی .امسال  خیلی نتونستم برای هفت سینمون وقت بزارم و  سفره هفت سینمون ساده بود اما از هر سال قشنگ تر بود چون شما پیشمون بودی و قشنگی سفره ما بودی عزیزم این اولین عید نوروزت بود و ...
18 فروردين 1393